تَفَلسُفَاتٌ



آیا ترجیح می دهید که خودتان مستقیماً به حقایق دست یابید یا از طریق آثار و دستاوردهای دیگران، حقایق را در یابید؟

مثلاً خودتان از طریق تفکر و استدلال به این مطلب برسید که هستی متناهی یا نامتناهی است یا از طریق استدلالی که دیگران بر این مطلب در نوشته ها و آثار خود بیان کرده اند، این مطلب را متوجه شوید؟!


چرا؟

پ.ن: ممکن است در وهله ی اول سوال، ساده به نظر برسد. ولی مقدمه ای است برای یک گفتگوی دقیق و جذاب!

.

.


عجیبه واقعاً!

مثل همیشه از کنارم رد شد و آرام گفت: «دوست داشتی دعا کن!»

منم مثل همیشه گفتم: «دوست دارم!»

اینبار رد شد و گفت: «دعا کن آدم شیم!»

در جواب چیزی نگفتم ولی در عوض با خودم گفتم: «کاش آنهایی که آدم نیستند این را بگویند».

جرأت نمی کنم بگویم همه چیز دنیا بالعکس است، ولی انصافاً حداقل بعضی چیزها بالعکس جلوه می کنند.


سرچشمه صدها و هزارها اعتراض که به مواد دینى و اصول معنویت از زبان‌هاى مختلف مى‌شنویم و ایرادها و انتقادهاى گوناگون که از آشنا و بیگانه به تعلیمات دینى و رسوم خداپرستى مى‌شود، انعکاس همان روح مادیت مى‌باشد!

 وگرنه براى هر متتبع منصف کاملًا روشن است که هر یک از این اشکالات تازگى نداشته و مخصوص این عصر (که آن را عصر علم مى‌نامیم) نبوده و با سابقه ممتد و طولانى، بارها و بارها مورد بحث و کنجکاوى قرار گرفته و معترضین با دریافت پاسخ خود راه خاموشى را پیش گرفته و اشکال خود را به دست فراموشى سپرده‌اند.


آرى آنچه خاموش نمى‌شود و با کمترین بهانه‌اى به رویه بى‌منطق خود دعوت کرده و مشاجره و کشمکش را از سرمى‌گیرد، همان روح مادیت است که گاه و بى‌گاه با تماشاى مناظر دلفریب طبیعت و شنیدن تلقینات سحرآمیز عواطف و احساسات درونى و توجه به گرفتارى‌هاى روزافزوان و بیرون از شمار مادى، بى‌این‌که کمترین التفاتى به راهنمایى عقل سلیم نماید، همه حواس درونى انسان را که مملو از شعور و اراده مى‌باشند به سوى ماده سوق داده و زبان به نکوهش معنویات که سنگ جلو پاى وى مى‌باشند مى‌گشاید.

علامه طباطبایی قدس سره
بررسی های اسلامی ، ج۱، ص۲۴۲


گاهی لازم است "سخت بگذرد" تا بفهمیم که بقیه وقت ها همچین هم سخت نمیگذرد.

گاهی توهّم ورمان میدارد که "سخت است"، اما چون "سختی نکشیدم" گمان میکنیم "سخت است". در حالی که خیلی ها حسرت این راحتی ما را میخورند.

گاهی لازم است «سخت بگذرد»!!

-------------------

صلوات


همیشه فکر میکردم که کار پشت میزی خیلی کارِ راحت و بی دردسری هست.

الان میبینم که نه واقعاً اینطوریام که میگن نیست.

یک کار اعصاب خوردکُنِ کسل کننده ی بی فایده ی الکی، که به جز حوصله ی آدم رو سر بُردن [و البته اندک پولی هم در آوردن] به هیچ دردی نمیخوره.

نظرتون چیه؟ موافقید؟

صلوات


گفتم نیمه شعبانه، حیفه چیزی ننویسم. ناسلامتی تولد امام زمانمونه.

امروز حضرت 1185 ساله میشن. الهی 120هزار ساله بشی آقا جان.

میدونم این 1185 سال خیلی سخت بهتون گذشت، از سخت هم سخت تر. این روزها هم سختر از هر زمانی داره به شما می گذره. با این همه بی وفایی و خنجرهایی که از پشت می زنیم. ولی آقاجان چه کنیم؟ بخدا دوست داریم خوب باشیم، بخدا دوست داریم لایق شیم سرباز شما بشیم.

هر وقت تصور می کنم شما میایید، دلم چنان می لرزد که حد و حساب نداره. بخدا آرزومه یه روز بشنوم «مهدی فاطمه آمد.» وه که چه زمانی باشد، آن زمان. بخدا آرزومه یه بار هم که شده، قامت رعنای شما رو ببینم و صدای ملکوتی شما رو بشنوم.

چه زمینی شود آن زمینی که شما در اون حکومت کنی آقا جان.

زمینی که حتی اهل آسمان آرزو کنند که ای کاش زمینی می بودند.

آنقدر که از این زمینی که ماها ساختیم، متنفرم؛ صدها برابر عاشق آن جهانی ام که شما می سازی.

اللهم عجل لولیک الفرج


وبلاگ دوم نویسنده، با نام arbicmedia آغاز به کار کرد.

کاربرانی که علاقه به زبان عربی و فراگیری آن دارند، حتماً به این وبلاگ سر بزنند.

بیشتر حوزه ی فعالیت این وبلاگ در حوزه ی سمعی و بصری خواهد بود.

همچنین در صورت تمایل می توانید کلی فیلم، انیمیشن، سریال، مستند، صوت، اخبار، برنامه های جذاب تلویزیونی و کلی فایل عربی دیگر سفارش دهید تا به صورت پستی و با قیمت مناسب درب خانه تحویل بگیرید.

لینک انتقال به وبلاگ عربی مدیا: کلیک کنید.

با تشکر

حِ شین


دبیرکل حزب الله لبنان، حجت الاسلام و المسلمین سید حسن نصرالله (دامت برکاته)، در پاسخ به سؤالی درباره‌ی شیرین‌ترین خاطره‌اش از دیدارهایی که با رهبر انقلاب داشته است، به ذکر یکی از خاطراتش با ایشان پرداخت و گفت:


«در سال‌های ۱۹۹۷ و ۱۹۹۸ به‌دلیل سختی‌ها، چالش‌ها و خطرات بسیار، مراحل سختی را سپری می‌کردیم و خسته شده بودیم. طبیعتاً آن موقع من جوان بودم، محاسنم کاملاً سیاه بود و باری که بر دوش داشتم، فراتر از طاقتم بود. یک بار که به ایران سفر کردم، در نزد السید القائد خطاب به ایشان گفتم «ای سید ما! چه کنم؟» السید القائد در آن زمان به من گفتند: «تو هنوز جوان هستی و تمام محاسنت سیاه است. من از خستگی چه بگویم که تمامی محاسنم سفید شده است؟» ایشان گفتند: «طبیعی است که انسان در مسیرش با چالش‌ها، سختی‌ها و مخاطراتی، گاهی از سوی دشمنان و گاهی از سوی دوستان خود مواجه شود. غالباً هم اذیت‌های دوستان، آزاردهنده‌تر از اذیت‌های دشمنان است و درد بیشتری را به انسان تحمیل می‌کند. در نهایت هم محدودیت‌هایی در بسیاری از امور وجود دارد. انسان گاهی از لحاظ روحی خسته می‌شود و به کسی احتیاج پیدا می‌کند که او را راهنمایی کرده و مسیر را به او نشان دهد. گاهی انسان به کسی احتیاج پیدا می‌کند که دستش را بگیرد؛ گاهی به کسی احتیاج پیدا می‌کند که او را آرام کند و از لحاظ روحی و معنوی به او آرامش و اطمینان ببخشد؛ گاهی هم به کسی نیاز پیدا می‌کند که قدرتش را افزایش داده و عزمش را راسخ سازد. در همه‌ی این اموری که بدان احتیاج داریم، ما خداوند متعال را داریم و به دیگران نیازی نداریم.»


وی ادامه داد: این‌ها جملگی صحبت‌های السید القائد بود که به دور از هرگونه تشریفاتی مطرح شد. ایشان در ادامه گفتند:

«به همین دلیل، هرگاه احساس خستگی کردی و یا احساس سختی داشتی، توصیه می‌کنم که این راه را امتحان کنی. وارد یک اتاق شو و برای مدتی حتی پنج یا ده دقیقه یا ربع ساعت با خود خلوت کن و با خداوند متعال سخن بگو. ما اعتقاد داریم که خداوند حضور دارد، می‌شنود، می‌بیند و می‌داند و او قادر و غنی و حکیم است. یعنی همه‌ی آنچه را که ما بدان احتیاج داریم، خداوند داراست. پس با او سخن بگو و در این میان، نیازی به خواندن ادعیه‌ی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و ائمه‌ی معصومین علیهم‌السلام نیست. با زبان خودت، به زبان عامیانه‌ی مردم، آنچه را که در ذهن و قلبت می‌گذرد بگو و خداوند می‌شنود و می‌بیند و او جواد و کریم و بخشنده و اهل عطف و کرم و مغفرت و هدایت و علم است. اگر این کار را انجام دهی، خداوند تعالی به تو آرامش و اطمینان و قدرت می‌دهد، دستت را می‌گیرد و هدایتت می‌کند. من این مسئله را از روی تجربه می‌گویم. امتحان کن و نتیجه‌اش را ببین.»

پ.ن: این نگرش فوق العاده است. به نظرم این ها واقعاً یک شاه کلیدند. همین ها را وارد علوم انسانی باید کرد. نه علوم انسانی مبتنی بر انسان شناسیِ خشکِ شرک آلود غرب. نخبگان ما هنوز نمی دانند علوم انسانی یعنی چی؟ علوم انسانی انسان ساز است. این نگرش فوق، راه حل بسیاری از معادلات پیچیده ی مدیریت، ت، اقتصاد، فرهنگ، رسانه، روان شناسی، جامعه شناسی و. است. ظاهراً برخی نخبگان باید مدتی در برهوت مشرکانه انسان شناسی مادی سرگردان شوند تا از نعمت نگرش توحیدی با خبر شوند و آن را درک کرده، غنیمت شمارند.


از آن جایی که خیلی ها حال و حوصله ی خواندن متن های طولانی را ندارند، فقط یک پاراگراف از یادداشت علی مطهری را بگویم:

«نکته سـوم در مســتند مذکور این بود که این مستند هیچ اشاره ای به کارشکنی های مخالفان اجرا شدن برجام پس از امضای آن نکرد. همه می دانیم که بخشی مصمم بود که برجام اجرا نشود و برای رسـیدن به این هدف خــود از هیچ اقدامی نظیر ترساندن متقاضیان سرمایه گذاری خارجی در ایران و موشک پراکنی بی موقع و مخالفت با قراردادهایی نظیر قــرارداد خرید هواپیما از بوئینگ و ایرباس و معطل کردن قراردادهای نفتی دریغ نکردند.»

****

اولاً اگر کارشکنی ای در کار بود و اگر کسی متقاضیان سرمایه گذاری خارجی در ایران را ترسانده بود؛ با توجه به سابقه ی درخشان جنابعالی قطعاً دادتان در می آمد و عالم و آدم از آن با خبر می شد.

ثانیاً آن همه تحریم که در حین مذاکره (!) از سوی طرف مقابل صورت گرفت؛ «بی موقع» نبود، ولی شلیک موشک از سوی سپاه مقتدر پاسداران انقلاب اسلامی «بی موقع» است؟

ثالثاً جوری صحبت می کنید که گویا مخالفت با این قراردادهایی که نام بُردید راه به جایی بُرد و باعث شد شما از راه غلط و احمقانه تان دست بکشید؟ والا تا جایی که بنده یادم میاد هر کس مخالفت کرد فقط کلی فُحش و ناسزا بارش کردید!!

پ.ن1: این واژه سازی و عبارت پردازی مرسوم این ها، از جمله همین «موشک پراکنی» نمونه ی کامل استهزاء این جماعت به پیشرفت های نظام است. حالا کافی بود یک درصد از این پیشرفت ها را دولت بی تدبیر انجام می داد، قطع به یقین نیم ساعت اول اخبار 21 را به آن اختصاص می دادند.

پ.ن2: البته صحبت های علی مطهری دائماً حاشیه ساز و به قول خودش «بی موقع» بوده است. این هم رُوش.


نمی دانم مستند چند قسمتی «داستان اتم» را از شبکه سه سیما دیده اید یا نه؟

اگر هنوز ندیده اید پیشنهاد می کنم حتماً وقت بذارید و این مستند جذاب و مهم را مشاهده کنید.

این روزها رویکرد مختلف و تحسین برانگیز شبکه سه سیما واقعاً کولاک کرده. اول از همه سریال «گاندو»، بعد چندین برنامه ی مفید مثل میدان انقلاب و حالا هم «داستان اتم».

داستان اتم، داستان سرگذشت کشور ما با یک انرژی است. انرژی بی سابقه ای در تاریخ بشر که از لابراتوارهای علمی آغاز شد اما سپس به راهروهای قدرت کشیده شد. این مستند، داستان اتم در ایران است.

غالباً مسائل پنهانی، مهم و تاریخی یک دولت، مجلس و یا هر سازمانی پس از گذشت سال ها و مخصوصاً با تغییر آن دولت، مجلس یا سازمان مکشوف می شوند. اما این مستند به صورت بسیار حرفه ای بسیاری از مسائل پنهانی که شاید اکثر قریب به اتفاق مردم از آن بی اطلاع باشند را به روی آنتن آورده است.

حکایت بسیار جذاب و البته رویکرد انتقادی شجاعانه این مستند بیشتر از همه مرا مجذوب مدیریت شبکه سه سیما کرده است. آقای فروغی واقعاً ثابت کرده اند که بدنبال یک اقدام انقلابی و البته متفاوت با گذشته ی صدا و سیمای جمهوری اسلامی است. صدا و سیمایی که به جای پرداختن به امور مهم، تنها مانند یک دیوار بی سروصدا هیچ گونه احساس وظیفه و واکنشی در قبال مسائل مهم کشور نداشت. اما به نظر می رسد که شبکه ی سه سیما واقعاً دچار یک تحول امید بخشی شده است. این مستند جذابیت و واقعیت را توامان در کنار هم قرار داده و ثابت کرده که می توان حقایق را در قالب یک برنامه ی جذاب و مؤثر ارائه داد. چون اکثراً اینگونه گمان می رفت که نمی توان یک چنین رویکردهای مهمی را در یک قالب جذابی به نمایش گذاشت. امیدوارم اینگونه دگرگونی ها به بقیه ی مراکز هم سرایت کند و شاهد یک جهش در صدا و سیما باشیم.

تعریف هایی از برنامه ی طنز ی بلبشو هم شنیدم ولی هنوز اون رو ندیدم. ان شاء الله بعد از ماه محرم و صفر.


به قد و قواره اش نمی آمد که درباره ی ازدواج بگوید؛ اما با صراحت تمام موضوع را مطرح کرد! گفتیم: «زود است؛ بگذار جنگ تمام شود، خودمان آستین بالا می زنیم». گفت: «نه، پیامبر فرموده اند ازدواج کنید تا ایمانتان کامل شود؛ من هم برای تکمیل ایمان باید ازدواج کنم، باید!» همین ها را گفت که در سن نوزده سالگی زنش دادیم! گفتیم: «حالا بگو دوست داری همسرت چگونه باشد؟» گفت: «عفیف باشد و با حجاب».

(شهید حسین زارع کاریزی)

قربانگاه عشق، ص108


.

.

سال دوم کارشناسی ارشد بودم. وسط پروژه پایان نامه. ماجرای ازدواجم پیش آمد. مانده بودم چه کنم. بروم به استادم بگویم من می خواهم ازدواج کنم و پروژه بخوابد؟! با خودم می گفتم اگر یک دفعه به دکتر بگویم؛ دکتر مخالفت می کند و می گوید تو اصلاً برای په می خواهی الآن ازدواج کنن؟ شرایط تو الآن درست نیست، الآن وسط پروژه ات است، پروژه ات را می خواهی انجام ندهی؟!

خلاصه یک روز دکتر را دیدم. گفتم: «دکتر یک کاری با شما دارم». گفت: «زود بگو می خواهم بروم». گفتم: «امر خیر است!» وقتی ماجرا را فهمید گفت: «بیا برویم داخل اتاق». کار و عجله و این ها را کنار گذاشت. گفتم: «من می خواهم ببینم که آیا درست است کن پا پیش بگذارم؟ اصلاً شرایط من می خورد، نمی خورد؟» دکتر از دری وارد شد که من تعجّب کردم. خیلی خوشحال شد، هیچ حرفی راجع به پروژه نزد. شروع کرد برای من از زندگی گفتن. گفت که بله خوب کاری می کنی، چون آن موقع که ما خودمان هم ازدواج کردیم هیچ چیز نداشتیم. از خانه شان گفت، گفت: «سقف خانه ی ما موقعی که ازدواج کردم، ترک داشت و از آن آب می چکید. من می رفتم دانشگاه و می آمدم، می دیدم یک گوشه ی خانه آب جمع شده است».

آن روز کلی با همدیگر صحبت کردیم و دکتر کلی درباره ازدواج برایم گفت. همین صحبت ها بود که مرا مصمم کرد و یک ماه از آن ماجرا نگذشته، سور و سات ازدواجمان برپا شد.

(شهید دکتر مجید شهریاری)

شهید علم، ج1، ص 25


.

.

اواخر سال 1397 بود. استاد دینانی در دانشگاه با ورودی های سال 91 کلاس هستی شناسی داشتند. اواخر ترم چند جلسه ای توفیق شد با چند تن از رفقا در کلاس ایشان شرکت کنیم. ویژگی های مثبت کلاس را بخواهم بگویم، به گمانم ملال آور شود لذا علی الحساب این قسمت را فاکتور می گیرم. مطلب مهمی که قصد دارم بیان کنم بعد از کلاس اتفاق افتاد. به سمت ماشینی که بنا بود ایشان را برساند، می رفتیم. سوالی کردم که یادم نیست چه بود. اما در ضمن جواب، استاد چیزی فرمودند که تا لحظه ی خارج شدن اتومبیل مذکور از کادر نگاه هایمان، دهان ها همگی باز بود.
همانطور که می دانید استاد به شدت طرفدار مرحوم ملا صدرالدین شیرازی (قد سره) هستند. بسیار هم نسبت به ایشان تعصب دارند. حتی ظاهراً یک بار یا بیشتر بر سر این مسأله با جناب استاد آیت الله سید حسن مصطفوی (حفظه الله تعالی) نزاع لفظی داشتند. حضرت آیت الله بر خلاف استاد دینانی سینوی مشرب بوده، ایشان هم نسبت به الشیخ الرئیس (قد سره) فوق النهایه متعصب اند.
اما جنس اتفاقات آن روز بسیار متفاوت بود. استاد دینانی در خصوص مرحوم شیخ رئیس فرمودند: این حقه بازی است که بیش از حد طرفداری مرحوم ملا صدرا را کنیم و یکی از آن حقه بازان هم، من بودم. بارها همین آقای مصطفویِ شما، به بنده در خصوص ایشان گفته بودند ولی من گوش ندادم. تمام آنچه را ملاصدرا گفته است، همه را پیش از او ابن سینا گفته بود، حتی حرکت جوهری را هم ابن سینا گفته بود. منتها امتیاز ملاصدرا به این است که او ذوق داشت، بیان اش خوب بود. (نقل به مضمون)
جالب است بدانید که آیت الله مصطفوی حفظه الله معتقدند که حرکت جوهری را ملاصدرا مطرح کرده است. اما استاد دینانی حتی حرکت جوهری را هم به ابن سینا نسبت دادند.
بعدها که خدمت آیت الله مصطفوی حفظه الله رسیدیم، همین مطلب را خدمت ایشان عارض شدم، لبخندی زده فرمودند: ایشان بالاخره به حرف ما رسیدند.

980503


بسم الله الرحمن الرحیم



لم یَکُن من شروط السیر إلی الله أن ت فی حالة طُهرٍ ملائکیة، سِر إلیه بأثقال طینتک، فهو یحب قدومک علیه ولو حبواً.
جلال الدین الرومی رحمة الله علیه

هیچ گاه از شرایط سیر إلی الله نبوده است که پاکی فرشته گونه ای داشته باشی، با سنگینی گِل وجودت به سوی او حرکت کن، که او آمدنت را دوست دارد هر چند چهار دست و پا بروی.
مولوی جلال الدین رومی رحمة الله علیه



بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از شاخصه هایی که برای جهان مدرنیته، بر می شمرند؛ «عقل حسابگر» است. یعنی انسان مدرن بر آن است که همه ی امور خود را بر اساس حساب و کتاب پیش ببرد. مسائل را پیش بینی کند، و برای شرایط مختلف، مناسب ترین تصمیم را بگیرد. تا این اندازه ش را ما هم قبول داریم. دقت کنید که نگفتیم عقل منطقی، یا عقل نظری یا عقل عملی و. . عقل حسابگر، حسابش جداست که فعلاً بماند.

ولی آیا همین کفایت می کند؟ انسان به وسیله ی عقل حسابگرش تا به کجا می تواند برود؟ انسان حسابگری که حسابی برای امور فرا مادی و آن سوی جهانی، باز نکرده است؛ باید هر لحظه منتظر غافلگیری باشد. عقل موهبتی الهی است، که شکر آن، استفاده ی درست از آن است. بر منکرش لعنت. ولی فقط عقل؟ شاید فکر کنید از دانشجوی فلسفه بعید است همچین حرفی بزند ولی خب چیکار کنم؟ خود همین عقلی که داریم ازش صحبت می کنیم، بهم اینا رو میگه. میگه که من به تنهایی کافی نیستم. راست هم می گوید بیچاره! برخی چیزها فرا تر از عقل است؛ باید چشید تا فهمید.

حساب و کتاب برای آینده و برای کارها لازم و ضروری است. ولی همه اش این نیست. و همین نقطه ضعف مادی گرایانی چون ترامپ و امثال اوست. مردک گمان کرده است با یک نیمچه حساب و کتاب بشری، می تواند مقاومت اسلامی فرا بشری را از میان بردارد. فکر کرده با به شهادت رساندن سرداران اسلام؛ همه چیز تمام می شود.
احمق جان! هنوز اسلام را نشناخته اید و اگر خودتان را هم بکُشید نخواهید شناخت. اسلام یک پدیده ی آزمایشگاهی نیست که تنها با مطالعه ی فراوان، بتوان آن را بفهمید. مطالعه ی فراوان و مجدّانه، بخشی از کار است. اسلام باید در روح حلول کند، تا حقیقت خودش را به بشر بنمایاند. و تا وقتی این اتفاق نیفتد، شناخته نخواهد شد.
حالا هی مرکز اسلامی بزنید. هی موسسه اسلام پژوهی و شیعه پژوهی و ایران پژوهی و. بزنید. نه تنها ره به جایی نخواهید بُرد، بلکه باید دائما منتظر غافلگیری های نو باشید. خواب را از چشمانتان خواهیم گرفت.


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

دکتر معتبر رزرو هتل های اصفهان دانستنی ها oxinmovie مشاوره و حق العمل کار اصول نگهداری قناری یادگیری بهتر دنیای خنده تعمیر پکیج مبارزان